English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (1290 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
step up <idiom> U باعث سریع شدن چیزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
reactive mode U حالت پردازش کامپیوتر که در آن هر ورودی کاربر باعث رویدادن چیزی میشود ولی پاسخ سریع داده نمیشود
Other Matches
glitches U هر چیزی که باعث قط ع ناگهانی کامپیوتر یا وسیله شود
glitch U هر چیزی که باعث قط ع ناگهانی کامپیوتر یا وسیله شود
rollover U استفاده از بافر بین صفحه کلیدوکامپیوتر برای تامین ذخیره سریع کلیدبرای ماشین نویسهای سریع که چندین کلید را خیلی سریع انتخاب می کنند
to poke one's head into a hornets' nest <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
to stir up a hornet's nest <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
to open a can of worms <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
off screen image U تصویری که در ابتدا در حافظه رسم میشود و پس به حافظه صفحه نمایش منتقل میشود تا باعث عمل نمایش سریع شود
marine express U کالای سریع الحرکت از راه دری_ا سیستم حمل و نقل سریع دریایی
dma U اتصال سریع و مستقیم بین رسانه جانبی سریع و حافظه اصلی کامپیوتر که مانع دستیابی به توابع خواندن داده میشود
dma U CI واسط که ارسال داده سریع بین رسانه جانبی سریع و حافظه اصلی فراهم میکند معمولاگ کنترولی از طریق CPU متوقف میشود
snap pass U پاس سریع با پیچش سریع مچ
speedy U سریع السیر سریع
speediness U سریع السیر سریع
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
author U باعث
cause U باعث
incentive U باعث
incentives U باعث
causes U باعث
causing U باعث
give rise to U باعث شدن
make U باعث شدن
to give birth to U باعث شدن
motives U محرک باعث
author U باعث شدن
set off <idiom> U باعث انفجارشدن
productive of annoyance U باعث زحمت
take its toll <idiom> U باعث ویرانی
motive U محرک باعث
it will give rise to a quarrel U باعث دعواخواهد شد
to give rise to U باعث شدن
makes U باعث شدن
touch off <idiom> U باعث انفجارشدن
vibratory U باعث ارتعاش
vibrative U باعث ارتعاش
it provokes laughter U باعث خنده است
With pleasure. U باعث افتخار من است.
get (someone) down <idiom> U باعث ناراحتی شدن
do out of <idiom> U باعث از دست دادن
it occasioned his death U باعث مرگ اوشد
occasion U تصادف باعث شدن
occasioned U تصادف باعث شدن
drinking was his ruin U باعث خرابی اوشد
give rise to <idiom> U باعث کاری شدن
occasioning U تصادف باعث شدن
occasions U تصادف باعث شدن
turn one's stomach <idiom> U باعث حال به هم خوردگی
It is to our credit. U باعث روسفیدی ماست
knock oneself out <idiom> U باعث تلاش فراوان
My pleasure. U باعث افتخار من است.
step on one's toes <idiom> U باعث رنجش شدن
to cavse to see U باعث دیدن شدن
put through the wringer <idiom> U باعث استرسزیاد شدن
shut up U باعث وقفه در تکلم شدن
make U باعث شدن وادار یا مجبورکردن
having U باعث انجام کاری شدن
occasioned U سبب موقعیت باعث شدن
swirls U گشتن باعث چرخش شدن
have U باعث انجام کاری شدن
occasion U سبب موقعیت باعث شدن
hemagglutinate U باعث انعقاد خون شدن
get through to <idiom> U باعث فهمیدن کسی شود
swirled U گشتن باعث چرخش شدن
swirling U گشتن باعث چرخش شدن
swirl U گشتن باعث چرخش شدن
casus belli U عمل خصمانه باعث جنگ
give to understand <idiom> U باعث فهم کسی شدن
occasioning U سبب موقعیت باعث شدن
allergen U مادهای که باعث حساسیت میشود
put on the map <idiom> U باعث معروف شدن مکانی
stir up a hornet's nest <idiom> U باعث عصبانیت مردم شدن
occasions U سبب موقعیت باعث شدن
give pause to <idiom> U باعث توقف وفکر شدن
makes U باعث شدن وادار یا مجبورکردن
knock the living daylights out of someone <idiom> U باعث غش کردن کسی شدن
make out <idiom> U باعث اعتماد،اثبات شخص
throw back U باعث تاخیر شدن رجعت
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
crack the whip <idiom> U باعث سخت کارکردن شخصی شدن
bring the house down <idiom> U باعث خنده زیاد دربین تماشاچیان
businesses U که باعث میشود یک تجارت کار باشد
have the last laugh <idiom> U باعث احمق بنظر رسیدن شخص
keep (someone) up <idiom> U باعث بیخوابی شدن ،بیدار نگهداشتن
business U که باعث میشود یک تجارت کار باشد
q fever U تب کیو که باعث ذات الریه میشود
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
to pass by any thing U از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
to hang over anything U سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
control U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establish U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
establishes U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
controlling U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
avalanche U عملی که باعث انجام عملهای بعدی میشود
hemolyze U باعث تجزیه گویچه سرخ خون شدن
avalanches U عملی که باعث انجام عملهای بعدی میشود
definition U کارایی و دستوراتی که باعث ایجاد یک عمل می شوند
definitions U کارایی و دستوراتی که باعث ایجاد یک عمل می شوند
pep talk <idiom> U صحبتی که باعث ایجاد انگیزه درفرد شود
bias U وضع نامنظم گوی که باعث چرخیدن ان میشود
biases U وضع نامنظم گوی که باعث چرخیدن ان میشود
transfer payment U پرداخت پولی که هیچ کارتولیدی را باعث نشود
type ahead U ویژگی ای که باعث از بین رفتن کلمه میشود
drive U باعث کار کردن یک نوار یا دیسک شدن
to show somebody up [by behaving badly] U باعث خجالت کسی شدن [با رفتار بد خود]
drives U باعث کار کردن یک نوار یا دیسک شدن
air one's dirty laundry (linen) in public <idiom> U مسئلهای که فاش شدنش باعث ناراحتی شود
appreciating U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rates U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciate U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to regard somebody [something] as something U کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
rate U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
wrong-foot باعث بر هم خوردن تعادل حریف در یک بازی ورزشی شدن.
fatal error U خطایی در برنامه یا وسیله که باعث آسیب سیستم میشود
bounce U جلوگیری از تماس با کلید که باعث چندین برخورد میشود
bounced U جلوگیری از تماس با کلید که باعث چندین برخورد میشود
bounces U جلوگیری از تماس با کلید که باعث چندین برخورد میشود
fuse U رسم جریان بالا که باعث آب شدن فیوز میشود
fused U رسم جریان بالا که باعث آب شدن فیوز میشود
templates U دستوری که باعث تنظیم توابع یا دستورات دیگر میشود
backspace U کلیدی که باعث برگشت یک واحد به عقب یا چپ نشانه گر میشود
template U دستوری که باعث تنظیم توابع یا دستورات دیگر میشود
levelled U کمیت بیتها که باعث سیگنال دیجیتالی ارسالی شوند
hang up <idiom> U جایی دردریافتی تلفن که باعث قطع تماس میشود
level U کمیت بیتها که باعث سیگنال دیجیتالی ارسالی شوند
leveled U کمیت بیتها که باعث سیگنال دیجیتالی ارسالی شوند
levels U کمیت بیتها که باعث سیگنال دیجیتالی ارسالی شوند
Absence makes the heart grow fonder. <proverb> U جدایى و دورى , باعث افزایش علاقه و دوستى مى شود.
series U 4 تماس پی در پی با زمین که باعث گرفتن امتیاز 01 یاردپیشروی میشود
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
turpis causa U عوض نامشروع و غیر قانونی که باعث فساد عقد میشود
logical U خطا در طراحی برنامه که باعث جهش یا عملیات نادرست شود
delta clock U مین میکند و باعث میشود کامپیوتر یا مدار از نو آغاز به کارکنند
over voltage protection U وسیلهای که باعث میشود منبع تغذیه حد مط لوب را داشته باشد
hits U دوره کوتاه اختلال در خط ارتباطی که باعث خرابی داده میشود
hit U دوره کوتاه اختلال در خط ارتباطی که باعث خرابی داده میشود
in off U به کیسه انداختن گوی بیلیاردکه باعث کاستن امتیاز میشود
backspace U کدی که باعث یک واحد برگشت نشانه گر در صفحه نمایش میشود
rung U [تکه ای افقی که باعث قویتر شدن ساختار سندلی میشود]
leg before U ضربه خوردن به پا پیش ازمیله که باعث سوختن توپزن میشود
hitting U دوره کوتاه اختلال در خط ارتباطی که باعث خرابی داده میشود
actions U که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
action U که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
ctrl U انتخاب این سه کلید با هم باعث شروع مجدد کامپیوتر میشود
This law wI'll be a disincentive to foreign investors. U این قانون باعث سردی سرمایه گذاران خارجی خواهد شد
yips U هیجان و نگرانی از فشارروحی مسابقه که باعث بازی غلط میشود
dry contact U اتصال الکتریکی غلط که باعث خطای تمام نشدنی میشود
CTR U انتخاب این سه کلید با هم باعث شروع مجدد کامپیوتر میشود
fence [around / between something] U حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
screw up <idiom> U زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
changing U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
changed U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
fence [around / between something] U نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
to wish for something U ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
changes U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
galloping U سریع
swifts U سریع
prompt U سریع
rapid U سریع
sudden U سریع
swiftest U سریع
swifter U سریع
swift U سریع
accelerator U سریع
prompted U سریع
prompts U سریع
accelerators U سریع
Recent search history Forum search
1tink and grow rich
1che chizi baes gerefteg galb mishavad
1چیزی که عوض داره گله نداره
1confinement factor
1She ferreted in her handbag and found nothing.
1If he had gone back,it would have been brought disgrace on the family.
3she brought disgrace on the family.
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
2او باعث ننگ شغل قضاوت است
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com